احتمالا شما هم تابهحال با افرادی مواجه شدهاید که از گفتن نام محله یا شهر تولدشان طفره میروند و تمایلی به بیان آن ندارند. حتی گاهی بعضی از این افراد برای فرار از ابراز هویتشان، نه فقط به کتمان، بلکه به تغییر نام خانوادگی نیز روی می آورند. پیش از ورود به چرایی این رفتار، اجازه بدهید به دو نکته مهم اشاره کنیم.
نخست اینکه در بررسی مسائل اجتماعی، موضوعات بهصورت سیاه وسفید مطلق دستهبندی نمیشوند و نسبی هستند.
دوم اینکه بهعلت پیچیدگی شخصیت انسان و روابط انسانی، معمولا دستهای از عوامل در شکلگیری یک مسئله نقش دارند.
حالا بیایید ریشههای این مسئله را در سه سطح حاکمیتی، عمومی و فردی دستهبندی کنیم تا ببینیم دلیل این پنهانکاری چیست و چرا برخی افراد از افشای زادگاه یا زیستبوم کودکیشان واهمه دارند؟
الف) سطح حاکمیتی: کشور ما با تنوع جغرافیایی گسترده، از اقوام و خردهفرهنگهای گوناگون تشکیل شده است. وجود سیاستهای ناکارآمد یا توجه ناکافی به خط مشیها در سطوح کلان مدیریتی کشور، میتواند به انزوا یا حذف تدریجی این خردهفرهنگها منتهی شود.
ب) سطح عمومی جامعه: گاهی شوخیها و لطیفههای ما هرچند بدون قصد بیان شود، میتواند بهتدریج منجر به تخریب یک خردهفرهنگ، محله یا قومیت شود.
طبق نظریه مرکز پیرامون فریدمن، یکی از مهمترین علتها در این زمینه، توجه ناکافی به پیرامون (روستاها و شهرهای کوچک) است تا جایی که حتی استاندارد رفتارهای عمومی، از دل رفتارهای پایتختنشینان یا شهرهای بزرگ، تولید و ارائه میشود.
تکرار این دست مسائل در محاورههای عامه از مسائلی است که باعث میشود افراد به زادگاه و زیستبوم خود بدگمان، بیعلاقه و پنهانکار شوند.
بهعنوان مثال، حذف گویشهای محلی از اجرای برنامههای شبکههای سیما و جایگزینشدن زبان و لهجه اداری رسمی از عواملی است که باعث میشود افراد تصور کنند هرچه بیشتر به فرهنگ و زبان رایج در صداوسیما نزدیک شوند، به هنجار ملی نزدیکتر می شوند و بهروزتر هستند.
توسعه فناوری و شهرسازی در شهرهای بزرگ، یکی دیگر از عوامل این فریبکاری است. ما همه روزه از راههای گوناگون بهویژه از طریق رسانهها در حال دریافت اطلاعات فرهنگی هستیم. نداشتن دانش کافی درباره اندوختههای غنی فرهنگ از یکسو و مواجهه با برنامههای پرزرقوبرق رسانه و تعریف استانداردهای جدید رفتاری از سوی دیگر، ممکن است باعث شود افراد در ابراز هویت خود دچار حس شرمساری شوند.
ج)سطح فردی: نداشتن روحیه خودباوری در کنار شناخت ناکافی از غنای فرهنگی زیستبومی که در آن زاده شده و رشد کردهایم، میتواند باعث شود برخی از افراد با کوچکشمردن داشتههای فرهنگی اصیل خود دچار این تصور شوند که فاصلهگرفتن از آن بهمعنای پیشرفت است.
این در حالی است که بهعنوان یک نمونه از نادرستی این تصور میتوان به شهدا و جانبازان بسیاری اشاره کرد که اهل روستاها، محلهها و شهرهایی بودهاند با لهجه، لباس، آدابورسوم و در یک کلام، فرهنگی متفاوت نسبت به فرهنگ مرکزنشینان.
در بررسی پیشینه تاریخی کشورمان، بارها شاهد جانفشانیها و فداکاری اقوام و صاحبان خردهفرهنگهایی بودهایم که از کیان و شرافت ملی دفاع کردهاند. همچنین در شهرهای بزرگ از وجود محلهها، خیابانها و کوچههایی مطلع هستیم که در عرف به پایینشهر معروفاند، اما در بسیاری از موارد، همراهی و ایستادگی بیشتری پای آرمانهای ملی، انقلاب و ارزشهای دینی داشتهاند.
برای حفظ این ذخایر ارزشمند و متنوع فرهنگی، لازم است نوع نگاه و توجهمان به این مناطق و خردهفرهنگها، در سطوح حاکمیتی، جامعه و فردی تغییراتی داشته باشد.